در تبعیدگاه – کافکا
میزی که در حقیقت سنگ قبر زیر آن قرار داشت را کنار کشیدند . سنگ قبری ساده و کوچک بود . روی سنگ قبر نوشته را با خط بسیار ریز حک کرده بودند . جهانگرد خم شد تا بتواند به
میزی که در حقیقت سنگ قبر زیر آن قرار داشت را کنار کشیدند . سنگ قبری ساده و کوچک بود . روی سنگ قبر نوشته را با خط بسیار ریز حک کرده بودند . جهانگرد خم شد تا بتواند به
ناگهان صدای فریاد خشم آلود افسر رشته افکار جهانگرد را از هم گسیخت . به محض فرو کردن توپ نمدی در داخل دهان محکوم ، چشمهایش را بست و استفراغ کرد . افسر می خواست سر او را به طرف
این دستگاه دوازده ساعت بدون وقفه به کار خود ادامه میدهد تا حکم صادر شده به طور کامل روی بدن محکوم حک شود . در طی شش ساعت نخست ، محکوم تقریبا در حالت عادی به سر میبرد و فقط
امروز صبح سروان گزارش داد که این مرد ؛ یعنی، سرباز مسئول نگهبانی مقابل در اتاق سروان به وظیفه خود عمل نکرده است . این سرباز وظیفه دارد که خبردار مقابل در اتاق سروان بایستد تا هر زمان که او
افسر احساس کرد که ممکن است توضیح درباره دستگاه به درازا کشیده شود ، بنابراین به طرف جهانگرد رفت و دست او را گرفت و با اشاره به مرد محکوم که خبردار ایستاده بود گفت : «ماجرا از این قرار