جنایت و مکافات / داستایفسکی – بریده ۵۴
تک تک ماها باید از هر فرصتی استفاده کنیم و به تنویرِ افکار، به روشن شدنِ مردم، کمک کنیم.
تک تک ماها باید از هر فرصتی استفاده کنیم و به تنویرِ افکار، به روشن شدنِ مردم، کمک کنیم.
ما در دنیای امروز کجای کاریم؟ تا آن جا که به علم و تکامل و اندیشه و اختراعات و آرمانها و اهداف و خواستها و لیبرالیسم و شعور و تجربه و غیره و غیره مربوط میشود، همهمان بدونِ استثنا هنوز
زندگی را به بهای جان میبایست خرید، به قیمتِ تلاشی قهرمانانه …
هر وقت دیدی عصبانی هستی، دوستِ عزیز، دست به هیچ کاری نزن.
آدمِ آبرودار باید کسالت و یکنواختی را تحمل کند و صدایش درنیاید.
هر دو تکیده بودند و رنگپریده. با این حال، در همین رخسارههای رنگباخته و به گودی نشسته، پرتوی میدرخشید از آیندهای نورسته، از تجدیدِ حیاتی به کمال. عشق احیاشان کرده بود، از نیستی به هستی بازشان آورده بود: قلبِ یکی
هر آدمی دستِ کم باید جایی داشته باشد که به آن پناه ببرد.
ماها عادت کردهایم به خرجِ دیگران زندگی کنیم؛ دیگران زحمت بکشند، جان بکنند، لقمه را بجوند و بگذارند توی دهن ما.
تا جایی که به من مربوط میشود، در این دنیا هیچ چیز نمیتواند مانعِ دوست داشتنِ تو بشود.
اول خودت را دوست بدار، بعد برو سراغِ دیگران، چون پایه و اساسِ همه چیز نفعِ شخصی است. اگر فقط خودت را دوست داشته باشی، کارت را همانجور انجام میدهی که باید انجام بدهی!