تاملات / مارکوس اورلیوس – بریده ۵۰
آنچه به انسانیت انسان مربوط نباشد به او تعلق ندارد. چنین چیزهایی را نمیتوان از او مطالبه کرد، زیرا نه در شان طبیعت او هستند و نه او را به کمال می رسانند.
آنچه به انسانیت انسان مربوط نباشد به او تعلق ندارد. چنین چیزهایی را نمیتوان از او مطالبه کرد، زیرا نه در شان طبیعت او هستند و نه او را به کمال می رسانند.
عقل و تعقل ، هم ذاتاً و هم از لحاظ شیوه عملکردشان، قوایی خودبسندهاند. مبدأ حرکت آنها در درون خودشان قرار دارد، و یکراست به سوی اهدافی میشتابند که خود برای خویشتن تعیین کردهاند.
فلسفه را از دید شاگرد فلسفه نگاه مکن، بلکه به آن همچون کسانی نگاه کن که چشمدرد دارند و به دنبال محلول تخم مرغ و اسفنج، ضماد یا مرهم می گردند.
اگر هرازگاهی نتوانستی مطابق اصول و قواعد اخلاقی رفتار کنی، ناراحت و مأیوس مشو. پس از هر شکست کمر راست کن و اگر در مجموع در اکثر موارد رفتاری درخور آدمی داری، شاکر باش.
درست همانطور که میگوییم« آسکلپیوس [خدای شفابخشی در اساطیر یونان] اسب سواری، استحمام با آب سرد یا پیاده روی با پای برهنه را تجویز کرده»، به همین سیاق طبیعت جهان هم بیماری، نقص عضو، نابینایی یا دیگر معلولیت ها را
بعضی از مردم وقتی به کسی خدمتی میکنند، بلافاصله توقع دارند که آن شخص خدمت آنها را جبران کند. بعضی دیگر، گرچه تا این حد پیش نمیروند، در خفا آن شخص را رهین منت خود میدانند و همواره احسان خود
در همان زمینی مدفون میشوم که پدرم بذر خود، مادرم خون خویش، و دایهام شیر وجودم را از آن به دست آورده است. زمینی که سالهای سال آب و غذای روزانهام را تأمین کرده، و گرچه به شدت از آن
هرگز از حق خود در مورد گفتار یا کردار نیک صرفنظر مکن.
از آغاز روز، همان وقتی که میلی به ترک بستر نداری، در این فکر باش که «من برای کاری انسانی از خواب برمیخیزم».
این گفته کاملاً بی معناست که «چقدر بداقبالم که چنین اتفاقی برایم افتاد!» ، در عوض بگو «چقدر خوش اقبالم که این اتفاق موجب تلخکامیام نشد، نه از امروز میترسم و نه از فردا بیمناکم».