وقتی بعد از مرگ ایمی مطابق معمول برای چکاب سالانه مراجعه کردم، مثل همیشه مسئول بخش پذیرش فرمی جلویم گذاشت و پرسید آیا تمام اطلاعات داخل آن فرم همچنان صحیح است یا نه؟ میخواستم بر حسب عادت پاسخ مثبت بدهم تا اینکه با دقت بیشتری به آن فرم نگاه کردم. چشمم به بخش «تماس اضطراری» افتاد. نه، اطلاعات این بخش تغییر کرده بودند. این بخش صحیح نبود. بخش «وضعیت تاهل» هم همینطور. راستی! برای «مردی که به تازگی همسرش را از دست داده» هیچ گزینه ای نداشتند.
این روال کاملاً عادی بود، اما حقایق تلخ در پسِ آن سؤالات و این واقعیت که حالا تنها هستم من را در هم کوبیدند. حالا زندگی جدیدی داشتم، زندگیای پر از تنهایی. حتی لحظهای به خاطر اینکه تدبیر و درایت وجود نداشت بهتزده شدم؛ اینکه جامعه در برخورد با مسالهی مرگ چقدر میتواند نسنجیده عمل کند.