جستارهایی در باب عشق / آلن دوباتن – بریده ۶۳
فراموشیِ معشوق، در عین آرامبخش بودنش، به نوعی یادآور خیانت نسبت به احساسی است که زمانی برایمان عزیز بوده است.
فراموشیِ معشوق، در عین آرامبخش بودنش، به نوعی یادآور خیانت نسبت به احساسی است که زمانی برایمان عزیز بوده است.
شاید تنها فایده رنج روحی (اگر فایدهای داشته باشد!) این است که به برخی رنج کشیده ها این قابلیت را میدهد که فلاکتشان را نشانه ای بر خاص بودنشان بپندارند.
زمانی که یکی از طرفین رابطه، تمایلش برای ادامه رابطه را از دست می دهد، ظاهرا طرف مقابل کار زیادی برای متوقف کردن این فرایند از دستش برنمیآید.
گاهی پزشکانی حاذق که نخستین نشانههای سرطان در بیمارهایشان را تشخیص می دهند، متوجه رشد غدهای به بزرگی یک توپ در بدن خودشان نمیشوند.
از منظر معرفت شناسی، شرح وقایع همیشه با نوعی تمایل همراه است، تمایل به اینکه اگر توضیحات خوشایند هستند باورشان کنیم.
آدم میتونه با فکر کردن به مشکل، مشکل به وجود بیاره.
نیاز درونی، خواستار آن است که معشوق ما را بدون در نظر گرفتن محاسن ظاهریمان، و فقط برای جوهر وجودمان تحسین کند، و آماده باشد همان عشقی را عرضه کند که گفته میشود میان پدر و مادر و فرزندان وجود
اکثر اوقات زمان حال ناقص تر از آن است که به یادمان بیاورد ، زندگی در زمان حالِ ناقص ، در درون خود ماست و ربطی به جهان خارج ندارد .
وقتی مطمئن نیستیم کجا میرویم، میتوانیم زیر لوای آرامشبخش تجزیه و تحلیل آنهایی که بیرون گود ایستادهاند و فقط به تداوم رابطه آگاهند پنهان شویم، بدون آنکه بدانند در رابطه ما هیچ چیز مصون از تعرض نیست.