درد، درد، درد. این کلمهیی است که هرگز از زبان عطار نمیافتد . آن را بارها در دیوان ، در تذکرة الاولیاء و در مثنویات خویش بر زبان میآورد یا در زبان اشخاص روایات و قصههایش میگذارد . این درد فردی نیست ، درد جسمانی هم نیست ؛ چیزی روحانی، انسانی و کیهانی است . در همه اجزای عالم هست اما انسان (انسان ظلوم جهول) بیش از تمام کائنات به آن شعور دارد ، همه اجزای عالم به انگیزهی آن در پویهاند ، و پویهشان به سوی کمال . درد شوق طلب است ، احساس نقص است ، رؤیت غایت است و بنابراین درد نیست ، درمان نقص ، درمان دورافتادگی از کمال .