مردی ورق بازی کرده است، ورق را بر گردنش می آویزند و در برابر چشم همه او را نکوهش میکنند. دیگری در خیابان به صدای بلند آواز خوانده است، دستور میدهند که به بیرون شهر برود و آنجا آواز بخواند؛ یعنی که تبعید از شهر. دو کرجی بان با هم نزاع کردهاند، بی آنکه خونی ریخته شده باشد: هر دو حلق آویز میشوند. سه نوجوان نارسیده که میان خود به بدعملی آغازیده اند، نخست به مرگ در آتش محکوم میشوند، سپس بخشوده و در ملا عام، در برابر خرمن شعلهور هیمه ی آدم سوزی ایستانیده میشوند.