ناگهان صدای فریاد خشم آلود افسر رشته افکار جهانگرد را از هم گسیخت . به محض فرو کردن توپ نمدی در داخل دهان محکوم ، چشمهایش را بست و استفراغ کرد . افسر می خواست سر او را به طرف گودال بچرخاند اما کمی دیر شده بود و محتویات معده محکوم روی دستگاه ریخت و دستگاه را حسابی کثیف کرد .
– «فقط تقصیر فرمانده است . بارها تاکید کرده ام که یک روز قبل از اجرای حکم به محکوم غذا ندهند . ببین دستگاه نازنینم را به چه روزی انداخته است ! سه ماه است که یک توپ نمدی جدید را سفارش دادهام اما کو گوش شنوا ! مگر میشود توپ نمدی را که در دهان صدها محکوم رفته است را در داخل دهان فرو برد و حالت تهوع پیدا نکرد !»
(این بریده کتاب توسط کرم کتاب از داستان کوتاه «در تبعیدگاه» اثر کافکا گلچین شده است)