(نامه به فلیسه – ۲ ژانویه ۱۹۱۳)
نگران کتابم نباش ، این آخرین خزعبلاتم حال غم انگیز من در شبی غم انگیز بود . آن موقع فکر می کردم بهترین شیوه برای این که کتابم را برایت دلپذیر کنم ، این است که سرزنش های احمقانه ای به تو بکنم .
فقط سر فرصت و در آرامش بخوانش . آخر چطور ممکن است همچنان برای تو ناآشنا باقی بماند ! حتی اگر خودت را کنار می کشیدی ، اگر سفیرِ خوبِ من بود ، بایستی دلت را می برد .