(نامه به فلیسه – ۲ ژانویه ۱۹۱۳)
عزیزترین ، به هر حال ، با دست هایی رو به آسمان از تو خواهش می کنم به رمانم حسودی نکن . اگر آدم های رمانم متوجه حسودی تو بشوند ، از دستم می گریزند ، من که به هر حال فقط به گوشه لباسشان چسبیده ام . فکرش را بکن ، اگر از دست من بگریزند ، ناچار دنبالشان بدوم ، حتی شده تا جهان زیرین ، همان جایی که در واقع ماوا دارند . رمان ، من هستم، داستان های من ، من هستند ، پس خواهش می کنم!