به هر حال مردم هرگز از رنج کشیدن راضی و خرسند نخواهند بود ، بلکه برعکس ، آنها باید گرما و سرما ، باران و عکسِ آن یعنی هوای خوش ، عشق ، دوستی ، گناه سیاه ، ضعف جنسی
همیشه آرزو میکردم که کاش شب هرگز به پایان نرسد و صبح هرگز فرا نرسد تا مردم از خواب بیدار شوند و بگویند : بجنبید ، ما به زودی خواهیم مُرد ، بیایید از این فرصت دو روزه ی زندگی
زاده شو ، فعلا الهام فکری همین است ، یعنی آنقدر زندگی کن که به گاز کربنیک آزاد خو کنی ، بعد به خاطر اوقات خوشی که بر تو گذشته تشکر کن و برو . این بریده کتاب از رمان