مکتب های فلسفی از دوران باستان تا امروز – پرویز بابایی
فیثاغورس بر این باور بوده است که روح نامیراست و به شکل انواع دیگر جانداران دگرگون میشود . همچنین حوادث در دوره های معینی دوباره روی میدهند و هیچ چیز به طور مطلق تازه نیست و این که همه ی
فیثاغورس بر این باور بوده است که روح نامیراست و به شکل انواع دیگر جانداران دگرگون میشود . همچنین حوادث در دوره های معینی دوباره روی میدهند و هیچ چیز به طور مطلق تازه نیست و این که همه ی
مکتب فیثاغورس تنها جنبه ی علمی و فلسفی نداشت بلکه جنبشی دینی ، سیاسی و اخلاقی به شمار میرفت . به نظر برخی پژوهندگان جنبش مزبور بیشتر جنبه ی سیاسی داشته و به اصطلاح سازمانی سیاسی بوده است . اما
زیر تأثیر ریاضیات و اعتقادات فراطبیعی ، اندیشههای فیثاغورس مسیری متفاوت از اندیشههای ملطی ها پیش گرفت . فیثاغورس و پیروان او عالم را بر حسب کنش های عناصر مادی ویژه و فرایندهای فیزیکی توصیف نکردند . آنان در آغاز
گویند نخستین کسی که کلمه ی کوسموس را به عالم اطلاق کرد فیثاغورس بوده است . معنای این کلمه نظم است و دلیل نامیدن عالم به این نام نظمی است که در آن برقرار است و به عقیده فیثاغورس و
به نظر فیثاغوریان ، زمین نه تنها کروی است ، بلکه مرکز جهان نیست . زمین و سیارات همراه با خورشید ، گرد آتش مرکزی یا «کانون جهان» (که با عدد یک یکی گرفته شده است) میگردند . عالم ،
وقتی که امر بر این دایر شد که اعداد معین به اشیاء معین تخصیص داده شود ، طبیعتاً میدان برای همه گونه تصورات و تفننات خودسرانه و دلخواه گشوده شد . مثلاً ، هرچند ممکن است ما بتوانیم کمابیش بفهمیم
آیین اُرفه ای درواقع بیشتر یک دین بوده است تا یک فلسفه ، هر چد چنانکه از قطعه ی مشهور «زئوس سر است ، زئوس پیکر است ، از زئوس است که همه چیز پدید آمده » دیده میشود ،
دیوگنس لائرتیوس در «زندگینامه فیثاغورس» خویش به نقل از شعری از گزنوفانس حکایت میکند که چگونه فیثاغورث میبیند که کسی سگی را میزند . به او میگوید : «او را مزن ، من صدای یکی از دوستانم را در صدای
دریافتن این نکته اهمیت دارد که فیثاغوریان صرفاً جمعی از شاگردان فیثاغورث ، کم یا بیش مستقل و جدا از یکدیگر نبودند ؛ آنان اعضای جمعیت یا انجمنی دینی بودند که فیثاغورس ، اهل ساموس ، در کروتون در جنوب
محتمل است که شوکِ مرگ سقراط ، و تأمل بیشتر درباره ی روش وی ، افلاطون را به این دیدگاه کشانده باشد که اخلاق ساده ی استادش نمیتواند پابرجا باشد مگر این که به کمک روانشناسی و مابعدالطبیعه ای که