(نامه به فلیسه – ۱ مارس ۱۹۱۳)
این اواخر از کوچه آیزن رد می شدم ، یکی بغل گوشم گفت :«از کارل چه خبر؟» ، برگشتم ، مردی را دیدم که بی آن که حواسش به من باشد در حالی که با خودش حرف می زد به راهش ادامه داد و آن سوال را هم موقعی که با خودش حرف می زد مطرح کرده بود . خب، کارل اسم شخصیت اصلی رمان بدبخت من است و آن مردِ بیآزار رهگذر ، ناخودآگاه این وظیفه را داشت که به من بخندد ، چون اصلا نمی توانم حرفش را به تشویق تعبیر کنم .
(این سطور از کتاب «از نوشتن» اثر فرانتس کافکا گلچین شده است)
+2